جناب سردار دکتر خلبان سیاستمدار قالیباف
لطفا کمی هم شهردار باشید / محمد مهدی خاکبان
خبر تأسیس خانه های دوچرخه در سال 88 برای علاقه مندان دوچرخه سواری و محیط زیست بسیار خوشحال کننده بود. تحقیقات دو ساله کارشناسان شرکت مطالعات جامع حمل و نقل ترافیک تهران، راه اندازی نخستین پروژه در منطقه 8 تهران و گسترش پروژه که به همت شهرداری و با کمک سازمان حمل و نقل ترافیک و مدیریت شهرداری عملی شد، همه و همه نویدبخش روزهای خوب بودند. هم روزنه امیدی برای رفع آلودگی هوا بود و هم امیدی برای ترویج فرهنگ دوچرخه سواری که می توانست به دنبال خود تأثیراتی سازنده و مفید بر سلامت اجتماعی، جسمی و روانی جامعه داشته باشد. هرچند افزایش تعداد خانه های دوچرخه، تخصیص دوچرخه های جدید به این مراکز و خبرهای پی درپی خوب و خوشحال کننده که بخش زیادی از فضای رسانه ها و خبرگزاریهای وابسته به ارگانهای شهری را به خود اختصاص داده بودند از اجرای موفق این پروژه حکایت داشتند، اما روی دیگر این سکه بازگوکننده چالش ها و ناکارآمدی فروانی است.
در دنیای واقعی چه می گذرد!؟
با نگاهی به حال این روزهای خانه های دوچرخه پایتخت، به سادگی می شود عدم عرضه خدمات مناسب به شهروندان را مشاهده کرد و به جرئت می توان گفت در بعضی از این مراکز، بیش از نیمی از دوچرخه ها مشکل فنی جدی و خطرآفرین دارند؛ یکی ترمز ندارد، دیگری پنچر است و آن دیگر دچار آسیب جدیتر و خطرناک تری است. از خانه های دوچرخه ای که بسته اند و خدماتی عرضه نمی کنند هم می گذریم. نکته تاسفآورتر این است که این وسایل خطرآفرین و دارای نقص فنی بدون هیچگونه نگرانی و هشدار به متقاضیان عرضه می شوند! شهروندان هم بی خبر از آنکه دریافت خدمات شهری مناسب و بی نقص حق آنها است، دوچرخه ناقص را تحویل می گیرند و با خیال خام یک تردد مطمئن، آن را سوار میشوند.
از نقص فنی تا اتلاف زمان، همه چیز در انتظار شماست.
پروژه ای که میتوانست به شکوفایی حمل و نقل سبز منجر شود با بی تدبیری شهرداری تهران خیلی زود ره به ترکستان برد و میلیاردها ریال اموال بیت المال صرف خرید دوچرخه های ناکارآمدی شد که در حال خاک خوردن هستند.
از نقص فنی دوچرخه ها که بگذریم، کیفیت آنها نیز بسیار مورد بحث است و با نخستین نگاه به کیفیت بسیار نازل دوچرخه های عرضه شده در خانه های دوچرخه تهران پی می بریم. سیستم حمل و نقل درون شهری دوچرخه شهرداری تهران به جای تبعیت از الگوهای موفق سایر شهرهای دارای این سیستم نظیر تورنتوی کانادا و به جای آنکه با استفاده از ابزارها، امکانات و خدمات مناسب، در ایجاد انگیزه برای استفاده از دوچرخه به جای خودرو، موثر باشد دوچرخه هایی عرضه می کند که اصلاً مناسب نیستند. ابهام بزرگ این است که در شهری نیمه کوهستانی که بخش عمده ای از خیابان های آن شیبدار است، چرا باید دوچرخه های فاقد سیستم دنده در اختیار شهروندان قرار داده شود؟ شهرداری تهران، که در بیلبوردهای سطح شهر تعداد زندانیان و فرزندان نامشروع آمریکا را گوشزد میکند، آیا هرگز اندیشیده است که شهروندان به راحتی نمی پذیرند سوار بر دوچرخه های آهنی سنگینی شوند که به جز نداشتن کیفیت و امنیت، از تکنولوژی چند دهه قبل بهره می برند؟ شهردار محترم و مشاوران پرتعدادش، که روزنامه همشهری را جولانگاهی برای تاختن به دولت و پرداختن به حقوق های نجومی قرار داده اند، آیا اساسا فرصتی برای اندیشیدن به این حقیقت بارز دارند که 80% از شهروندان تهرانی طبق آمار وزیر ورزش و جوانان دچار تنبلی فیزیکی هستند؟ بسیار مشتاقیم بدانیم مجموعه عریض و طویل شهرداری با آن درآمد سرشارش از آرای کدام کارشناسان و فعالان عرصه دوچرخه سواری بهره برده که هنوز نمی دانند در شهری با عوارض جغرافیایی تهران می بایست به عرضه دوچرخه برقی و یا حداقل دوچرخه های دنده ای مبادرت کرد؟ هدررفت بیدلیل زمان شهروندان در ایستگاه های مبدا و مقصد خانه های دوچرخه، آنچنان عادی و رایج است که به نظر می رسد عنصر زمان، به عنوان با ارزشترین عنصر پویایی جوامع شهری، هیچ جایگاهی در اندیشه مدیران این کلانشهر 230 ساله ندارد.
شهرداری تهران، که در بیلبوردهای سطح شهر تعداد زندانیان و فرزندان نامشروع آمریکا را گوشزد میکند، آیا هرگز اندیشیده است که شهروندان به راحتی نمی پذیرند سوار بر دوچرخه های آهنی سنگینی شوند که به جز نداشتن کیفیت و امنیت، از تکنولوژی چند دهه قبل بهره می برند؟ شهردار محترم و مشاوران پرتعدادش، که روزنامه همشهری را جولانگاهی برای تاختن به دولت و پرداختن به حقوق های نجومی قرار داده اند، آیا اساسا فرصتی برای اندیشیدن به این حقیقت بارز دارند که 80% از شهروندان تهرانی طبق آمار وزیر ورزش و جوانان دچار تنبلی فیزیکی هستند؟
فرهنگم آرزوست
غیر از دلایل بالا، کوتاهی های دیگری هم در این زمینه صورت گرفته که به صورت بنیادین فلسفه وجودی خانه های دوچرخه را به چالش می کشد. هرگاه یک محصول و یا خدمت جدید وارد جامعه ای شود، بدون آنکه آموزش و فرهنگ لازم در آن محیط ایجاد شود، آن بخش از جامعه دچار تأخر فرهنگی می گردد. به این معنا که آن محصول یا خدمت جدید وجود دارد ولی شهروندان نحوه استفاده از آن را نمیدانند یا در مسیر دیگری از آن استفاده می کنند. سال های زیادی است که آفت تأخر فرهنگی به جان جامعه مان افتاده است؛ خودرو را وارد کشور کردیم ولی فرهنگ آن را نه! تلفن همراه، اینترنت، همه و همه به این صورت وارد کشور شد و خلأ فرهنگ مصرف صحيح آنها تا سالهای زیادی احساس خواهد شد.
در این میان خودرو، تلفن همراه و اینترنت، با توجه به جایگاهی که در زندگی افراد دارند علیرغم فرهنگسازی نامناسب، با استقبال عموم مردم مواجه شدند و تفاوت زیادی با خانه های دوچرخه دارند که همچنان بدون استقبالی چشمگیر در گوشه و کنار شهر دیده می شوند. در واقع خودرو، تلفن همراه، اینترنت و… نیاز جامعه بوده اند و هر کدام بخشی از نیاز شهروندان را پوشش می دادند ولی خانه های دوچرخه و استفاده از دوچرخه تنها به عنوان یکی از تمایلات شهروندان مطرح است. بنابراین، باید گفت خانه های دوچرخه می تواند یکی از خواسته های مردم باشد نه نیاز ایشان. چراکه شهروندان به جای اینکه از دوچرخه برای تردد در شهر استفاده کنند، گزینه های بهتری همچون تاکسی، اتوبوس و مترو را دارند، بنابراین باید دلیلی وجود داشته باشد که شهروندان استفاده از خدمات خانه های دوچرخه را ترجیح دهند. اینجاست که اهمیت فراوان آموزش و فرهنگسازی در کنار ارائه خدمات مطلوب نمایان می شود و افسوس که مدیران شهرداری، به جای بسترسازی فرهنگی و آموزش خدمات این مراکز، به سوداگری در عرصه سیاست مشغولند. پروژه ای که میتوانست به شکوفایی حمل و نقل سبز منجر شود با بی تدبیری شهرداری تهران خیلی زود ره به ترکستان برد و میلیاردها ریال اموال بیت المال صرف خرید دوچرخه های ناکارآمدی شد که در حال خاک خوردن هستند.