از اصفهان به یزد از طریق جاده کویری
محمد نیکوفر
آدرس کانال تلگرام: (https://t.me/OnMyBike)
بالاخره یک روز تصمیم قطعی گرفتم خودم این مسیر را آزمایش کنم. پیش از آن میزبان دوچرخهسواران عضو وارمشاروزی (Warm Showers) بودم که قبل و یا بعد از تور خود در مورد این مسیر با یکدیگر گفتگو کرده بودم.
اولین آنها یک جوان بسیار کمحرف و سبکوزن کرهای بود که یک شب بیشتر میزبان من در اصفهان نبود. در یک عصر زمستانی وارد خانه من شد و فردای آن روز اصفهان را به مقصد تهران ترک کرد. او حتی لطف کرد و قبل از ورود به خانه من از گلفروشی سر خیابان یک دسته گل نرگس برای من خریده بود. نام وی جونیوم کیم بود. در واقع جو در ادامه تور طولانی خویش از شرق آسیا تا غرب به اصفهان رسیده بود. وی فرد مودب و آرامی بود و در مدت کوتاهی که در خانه من بود در مورد برخی تجربیاتش در طول سفر برای من گفت. منجمله تعریف کرد دوچرخه و تمامی وسایل وی را در استرالیا هنگامی که وی در یک کتابخانه مشغول مطالعه بوده، به سرقت میبرند و وی مجبور میشود 6 ماهی در آنجا کار کند تا مجددا پول دوچرخه و هزینه لازم برای سفر خویش را پسانداز نماید.
دومین میزبانی که از این مسیر آمدند، ماری و دامین از کشور فرانسه بودند. آنها از یزد برای من پیام فرستادند و تقاضای میزبانی کردند و نیز در مورد مسیر پرسیدند. من هم به آنها نوشتم اگر به دنبال مسیر آرام و بیسروصدا هستند این مسیر گزینه مناسبی است، نیز به آنها نوشتم که من خودم این مسیر را تجربه نکردهام.
سومین فرد یک مرد آلمانی میانسال و قوی از شهر هامبورگ بود. نام وی یورن تاید بود که در واقع با پرواز ترکیشایرلاین از استانبول به اصفهان آمده بود تا یک تور دوچرخه را از اصفهان آغاز نموده و بعدا از طریق فرودگاه امام به هامبورگ برگردد. وی حتی در مورد این تور و مسیر با من مشورت کرد و من به وی توصیه کردم که شاید بهتر باشد از این مسیر به یزد رفته و سپس از آنجا به شیراز رکاب بزند و نهایتا از غرب شیراز و یاسوج به طرف شمال برود. وی بعدا اطلاعات بیشتری را با جزییات بیشتر برای من ارسال نمود. وی حتی دقیقا در مورد جزییات مسیر شنی و طول آن نوشت و مهمتر از آن نوشت وی مسیری مستقیم را از نیوک تا یزد پیموده است و به شهر میبد نرفته است. در حالی که دو گروه قبلی از طریق میبد به نیوک و ندوشان رفته بودند. این خود یک دستاورد مثبت بود.
قبل از هر چیر اجازه دهید تا در مورد مزایای این جاده نسبت به جاده اصلی که از نائین عبور می کند، بنویسم:
- این جاده بسیار امنتر و آرام است. [نوشتم: امنتر و نه الزاما امن]
جاده اصلی پُر است از کامیونها، تریلرهای سنگین، اتوبوسها و اتومبیلهای سواری که با حداکثر سرعت و حداقل احتیاط از این جاده عبور میکنند و برای دوچرخه سواران بسیار خطرناک و پُر سر و صدا است.
- این جاده آرام و دلنشین است. شما می توانید از برخی از مناطق بکر کویری ایران و نیز برخی شهرهای کوچک ایران که دور از جاده های اصلی هستند، بازدید کنید. این مناطق دارای معماری، سنتها و لهجههای کمنظیر و خاص خود هستند. (از آن جمله: شهر ورزنه در استان اصفهان و ندوشن در استان یزد)
سفر من در اواخر آبانماه سال 1394 شروع شد. تور خود را صبح زود در اصفهان و از طریق جاده آبشار به سمت اصفهانک، زیار شروع کرده و آرام-آرام به طرف ورزنه رکاب زدم. هوا نسبتا خوب بود و مشکلی از بابت سرما و یا تابش شدید آفتاب نداشتم. حدود ظهر به شهر اژیه رسیدم. ناهار را در امامزاده محمد که 3 کلیومتر بعد از شهر روی مسیر به سمت ورزنه قرار دارد، خورده و نیز استراحت مختصری کردم.
حدود ساعت 4 بعد از ظهر به شهر ورزنه رسیدم. کمی خسته بودم، زیرا بعد از مدتها یک مسیر 110 کلیومتری را رکاب زده بودم. وقتی به شهر رسیدم، ابتدا به سمت امامزادهای که در حومه شهر قرار دارد رفته تا شب را در آنجا اقامت نمایم. برخلاف متولی امامزاده در اژیه، متولی این امامزاده چندان خوشاخلاق و مهماننوازی نبود. بار اول نبود که وی را ملاقات میکردم. به من گفت از پذیرش افراد مجرد معذور است! من هم در جواب وی به طعنه گفتم، انتظار داشتی زن و بچهام را ترک دوچرخه سوار کرده و برای تایید شما به اینجا بیاورم.
به هر صورت به شهر برگشته و در میدان اصلی از یک تعمیرکار موتورسیکلت در مورد یک محل اقامت ارزان سوال کردم که وی تلفن کرد و یک معلم با خودروی خویش به آنجا آمد و مرا به به اقامتگاه سنتی خود برد. جای نسبتا تمیزی بود و تخفیفی را هم به عنوان ورزشکار بودن برایم قایل شد.
صبح فردا بعد از بستن بار و پرکردن قمقمه به سمت خروجی شهر به سمت گاوخونی حرکت کردم. از آخرین فروشگاه آذوقه و یک بطری آب خریدم. از قبل میدانستم تا ندوشان فروشگاهی روی مسیر یافت نخواهد شد.
جاده زمانی آسفالت بوده ولی در در آن زمان چندان تفاوتی چندانی با جاده شنی نداشت. در واقع چیز زیادی از آسفالت جاده باقی نمانده بود. حدود 30 کیلومتر تا گاوخونی رکاب زدم. سیاهکوه بهترین شاخص برای شناسایی مسیر صحیح است. در آن ایام گاوخونی هنوز کامل خشک نشده بود و کمی آب داشت. با رسیدن به گاوخونی حدود یک ساعت را در اطراف گاوخونی استراحت نموده و سپس به سمت شرق بر روی جاده شنی حرکت کردم.
در طول مسیر ورزنه تا گاوخونی جاده بسیار آرام بود و تقریبا من فرد و یا خودرویی را روی جاده مشاهده نکردم، اما با عبور از گاوخونی و حرکت روی جادهای که زیرساخت آن ریخته شده بود و پلهای آن نیز بعضا آماده بود و تنها به آسفالت نیاز داشت، بتدریج کامیونهایی را مشاهده کردم که حامل سنگ ساختمانی بودند. حدودا هر یک کیلومتر یک خاکریز روی جاده قرار داشت که باید وسایل نقلیه به سختی از آن عبور میکردند. این شامل حال من هم میشد. بتدریج با طی شدن ساعت و عبور از نیمه روز هوا کمی گرم و آفتاب نیز سوزان شده بود.
در حدود ساعت 4 بعدازظهر به حوالی کارونسرای خرگوشی رسیدم. اما ترجیح دادم قبل از آن محل امنی را برای اقامت شبانه پیدا نمایم. میدانستم به زودی هوا تاریک خواهد شد و امکان رسیدن به روستای سورک نیست. در مقابل اولین خروجی و تابلوی آن توقف کرده و از روی تابلو تلفن مالک معدن را روی گوشی ضبط کردم تا در صورت ضرورت به وی زنگ بزنم.
وارد جاده فرعی شده و به سمت معدن رفتم تا شاید جای مناسبی را برای خواب بیابم. ترجیح دادم تا کمتر ریسک کرده و در آن برهوت، شب را در نزدیکی کسانی که در منطقه کار میکنند و آن را بهتر میشناسند، به صبح برسانم. وقتی به نزدیک معدن رسیدم، متوجه شدم کارگران در اطراف هنوز مشغول به کار هستند و از وجود ساختمانها متوجه شدم که امکان اقامت وجود دارد.
به مالک معدن زنگ زده و خود را معرفی کردم و وضعیت خود را برای وی تشریح نمودم. به وی گفتم آیا امکان اینکه در داخل یکی از ساختمانها در جایی امن شب را به سر ببرم هست و یا نه، که وی از من خواست از مسئول تدارکات معدن بخواهم تا جایی را برای اقامت من در نطر بگیرد. مسئول تدارکات آدم سختگیر و بدقلقی بود و به این راحتی … تا بالاخره با ورود کارگران و دعوت آنان و اصرار راننده لودر به اتاق وی رفته و شب را در اتاق وی همان وی شدم.
صبح زود در هوای سرد کویری به سمت خرگوشی و سورک حرکت کردم. آخرین بخش این جاده بسیار بد بود و چندین بار تایر روی خاک نرم جاده منحرف شد. حدود ساعت 10 صبح به سورک رسیدم. جاده در آن منطقه آسفالت بود و کیفیت آن هم خوب بود، اما به همان نسبت هم تردد کامیونها زیاد شد. با یک شیب بلند سرازیری-سربالایی به سمت شمال جاده یک پیچ به سمت شرق خورده و نهایتا به سمت ندوشان تاب میخورد. تا ندوشان همه چیز آرام و خوب بود و جاده هم خوب بود.
نزدیک ظهر به ندوشان رسیدم و در یک رستوران غذا خورده و سپس در اطراف شهر گشت زدم و عکس گرفتم. شهری بسیار آرام و قدیمی و سنتی است. هیچ هتلی و یا مسافرخانهای در شهر وجود ندارد، زیرا هیچ مسافری به معمولا به این شهر نمیآید. یک شهر دورافتاده و دور از مسیرهای اصلی تردد به شهرهای بزرگ.
عصر از یک سوپرمارکت کوچک غذا خریده و بر روی نیمکت یک پارک بازی کودکان توقف کرده و آنها را تناول نمودم. دم غروب و بعد از اینکه اهالی از مسجدی بیرون آمدند، از مردی که ظاهرا مسئول مسجد بود و در همسایگی آن خانه داشت، در مورد خوابیدن در مسجد سوال کردم که وی در جواب گفت اشکالی ندارد و درب مسجد هم تا صبح باز است. تعجب کردم که چگونه درب مسجد را با وجود داشتن فرش و برخی اثاثیه گران باز میگذارند.
صبح به سمت جاده میبد حرکت کردم. حدود 10 یا 15 کیلومتر بعد از ندوشان به مسجدی بزرگ رسیدم و که برخی کامیونها در محوطه پارکینگ آن توقف کرده بودند و حتی شب را در آنجا سپری کرده بودند. جای آرام و مناسبی برای اقامت بود. در آن لحظه فکر کردم اگر شب قبل از وجود چنین مکانی اطلاع داشتم، حتما شب قبل را به جای اقامت در مسجد ندوشان به این مسجد و پارکینگ میآمدم.
ساعت 10 صبح به نیوک رسیدم و همانگونه که یورن آلمانی گفته بود و نقشه هم نشان میداد، جاده خوبی مستقیما به سمت یزد میرفت. برای اطمینان از یک جوان بومی محل هم در این مورد سوال کردم، پس به سمت راست چرخیده و روی جاده آسفالت مستقیم به طرف یزد رکاب زدم.
حدود ساعت 12 ظهر به شهر یزد رسیده و سفر 300 کیلومتری خویش را به پایان رساندم. از اتفاق روز اربعین بود و در نقاط مرکزی شهر نذری توزیع میکردند. من از یکی از آنها یک آش نذری گرفته و خوردم و سپس به سمت هتل راه ابریشم رفته و یک اتاق برای اقامت در آنجا گرفتم. روز بعد و قبل از بازگشت به اصفهان با اتوبوس فرصت زیادی داشتم تا کمی در شهر گشت و گذاری داشته باشم و از برخی نقاط شهر عکس بگیرم.