شايد يك اتفاق نظر كلي در جمعهاي دوچرخهسواري جادهاي وجود داشته باشد كه ورزش پاكتر از ده تا پانزده سال قبل شده است اما هنوز بهندرت ميتوانيم دو هفته را بدون شنيدن خبرهايي درباره يك آزمايش دوپينگ مثبت، پشت سر بگذاريم. دكتر Justin Coulson، به عنوان يك روانپزشك به بررسي اين موضوع پرداخته است كه دوپينگ تا چه اندازه در دوچرخهسواري جادهاي شايع است و شايد مهمتر اينكه چرا دوچرخهسواران روي تقلّب اصرار و پافشاري ميكنند؟
با اینکه هيچ ورزشي در برابر تقلّب مصون نيست ولی سابقه دوچرخهسواري در زمينه دوپينگ به لطف دههها تقلّب، بهطور وحشتناكي لكهدار و تا اعماق ساختار آن فاسد است. طرفداران ورزش از اين تفکر كه سلامت دوچرخهسواري بهخاطر دوپينگ همچنان زيرسؤال است نفرت دارند اما جريان مداوم گزارشها با تشخيص تخلفات دارويي يا موارد مشكوك در سطح محلي، كشوري و جهاني ادامه دارد. اما دوپينگ چقدر شايع است؟
رواج دوپينگ
در سال 2013 سازمان WADA نزديك به 24000 آناليز پاسپورت بيولوژيكي را انجام داد كه تقريباً 7500 عدد از آنها مربوط به دوچرخهسواري بود (حدود يكسوم). نزديكترين ورزش آزمايششده، دو و ميداني بود (حدود بیستوسه درصد)، ورزشي كه با مشكلات جاري دوپينگ خودش دستوپنجه نرم ميكند. تنها بیستپنج صدم درصد از آزمايشهاي خود دوچرخهسواري، «يافتههاي تحليلي مغاير» را نشان دادند.
در همان سال UCI نيز تركيبي از 9430 آزمايش (آزمايش ادرار و آزمايشهاي پاسپورت بيولوژيك ورزشكار ABP) را انجام داد، درحاليكه تنها 2.2 درصد از آزمايشها يافتههاي غيرمعمول را نشان ميدادند و تنها يك درصد آنها به نتايج مغاير منتهي شدند. تفاوت بين نتايج مغاير و غيرمعمول به درصد يافتههاي مغايري بستگي دارد كه نتيجه معافيتهاي مصرف دارويي بودند.
درحاليكه بررسيهاي دوپينگ در دوچرخهسواري، همه ورزشهاي ديگر را تحتالشعاع قرار داده و نرخ تشخيص بيانگر شيوع بسيار پاييني است اما تمام دادهها به همين موضوع اشاره نميكنند. يك مطالعه در سال 2011 (از طريق آزمايش خون) نشان ميدهد كه رواج دوپينگ ميتواند تا حد چهلوهشت درصد بالا بوده يا تا سطح يك درصد پايين باشد و اين دوپينگ بر اساس كشور ورزشكار و نوع فعاليت او قابل پيشبيني است. كشورها در اين مطالعه مشخص نشدهاند.
بهعلاوه، گزارش اخير CIRC آشكار ميكند كه عمل دوپينگ در تمام سطوح دوچرخهسواري ادامه دارد و دائماً استراتژيهاي پيشرفتهتري مورد استفاده قرار ميگيرند. ترديدي نيست كه تقلّب از طريق داروهاي ارتقادهنده عملكرد (PEDها)، اتفاق ميافتد. اما مردم چرا تقلّب ميكنند؟ و چطور آن را توجيه ميكنند؟ در ادامه به هفت دليلي اشاره ميكنيم كه ممكن است دوچرخهسواران براي اين كار داشته باشند:
چهكسي سود ميبرد؟
قانون Campbell (با وجود آنكه براي موضوعات ورزشي بيان نشده)، اشاره ميكند كه «هر چه هر شاخص كمّي اجتماعي (يا حتي برخي شاخصهاي كيفي) بيشتري براي تصميمگيريهاي اجتماعي مورد استفاده قرار گيرد، بيشتر در معرض فشار انحراف قرار خواهد داشت و در تحريف يا فساد رويههاي اجتماعي كه براي نظارت بر آنها در نظر گرفته شده است، مستعدتر خواهد بود».
به عبارت ديگر اگر تصميمگيريها بر اساس معيارهايي مانند «برنده شدن» باشند، مردم به نفع خودشان (يا تيمشان) در آن معيار تقلّب ميكنند. بنابراين اولين دليل براي توجيه تقلّب اين است كه «اگر تقلّب كنم، سود ميبرم». در يك مقاله Atlantic در اين زمينه آمده است:
«در زمينه ورزشهاي حرفهاي مانند مسابقات سرعت، گزينههاي اخلاقي به عنوان تصميمگيريهاي اقتصادي در نظر گرفته ميشوند و ريسك بسيار بالاتر از آن است كه تقلّب نكردن منطقي باشد».
رسالت اقناع خود
يك مطالعه جديد توسط Stephen Moston و تعدادي از همكارانش در دانشگاه Griffith نشان ميدهد كه دانشآموزان و ورزشكاران دبيرستاني معتقدند ميزان استفاده از PED در بين ورزشكاران نخبه چيزي حدود سی درصد است.
شايد اين پرسش از نوجوانان كه درباره استفاده از PED چه فكر ميكنند بياهميت بهنظر برسد اما منطق چنين سؤالي بسيار آگاهانه است: اگر دانشآموزان (كه ورزش نميكنند) و ورزشكاران نماينده قشر نوجوان اعتقاد دارند كه دوپينگ اتفاق ميافتد، بديهي است كه استفاده از PED به بخشي از يك رسالت اقناع خود تبديل ميشود. يكي از دوچرخهسواراني كه در طول تاريخ بيش از همه درباره او صحبت شده، قرباني اين طرز تفكر بوده است.
متاركه اخلاقي
يكي ديگر از پايههاي مهم فرهنگ تقلّب، متاركه اخلاقي است كه ورزشكاران از خود نشان ميدهند. تقلّبها رويههاي اخلاقي معمول را از كار مياندازند كه در نتيجه، تقلّب كردن و انجام كارهاي خطا توجيه ميشود. آنها فكر نميكنند كه به اين دليل آدم بدي ميشوند. در واقع اين رويكرد تنها بهانهاي در اين زمينه به آنها ميدهد.
Stephen R. Covey، مربي و مؤلف، فرآيند توجيه عقلي را اينطور تشريح ميكند كه ما به خودمان «دروغهاي منطقي» ميگوييم. ما چيزهای را به خودمان ميگوييم كه حقيقت ندارند اما خودمان را متقاعد ميكنيم كه آنها حقيقت دارند و با اينكار چيزي را تصديق ميكنيم كه عملاً يك رفتار نامناسب است.
مثالهايی از اين موارد عبارتند از «همه همينكار را انجام ميدهند»، «اين تقلّب نيست، متعادل كردن زمين بازي است» و «اين كار به هيچ شخص ديگري صدمه نميزند و يك جرم بدون قرباني است». چنين توجيههايي صرفاً رسالت اقناع خود و متاركه اخلاقي را ترويج ميكنند كه مردم را به سمت تقلّب در هر شكلي كه انتخاب ميكنند، هدايت خواهد نمود.
«دروغهاي منطقي» ميگوييم. ما چيزهایی را به خودمان ميگوييم كه حقيقت ندارند اما خودمان را متقاعد ميكنيم كه آنها حقيقت دارند و با اينكار چيزي را تصديق ميكنيم كه عملاً يك رفتار نامناسب است.
هنجارهاي اجتماعي
اگر هركسي در اطراف شما كاري را انجام ميدهد، طبيعي است كه شما نيز از اين مجموعه پيروي كنيد. تجربه روانشناسي كلاسيك Stanley Milgram در دهه 1960 (كه چند سال پيش تكرار شد)، نشان داد كه مردم با خواستههاي يك ژست قدرتمندانه انطباق پيدا ميكنند، حتي وقتي هيچ احتمال خارجي (اجباري) در آنها وجود نداشته باشد.
تصور كنيد يك ورزشكار نوزده یا بیستوسه ساله هستيد كه رؤيايش مسابقه دادن در اروپا است. شما به آنجا ميرويد و پزشك تيم از شما ميخواهد چيزي را بخوريد. اگر اين كار را انجام دهيد، رؤياي خود را دنبال خواهيد كرد و اگر اين كار را انجام ندهيد، پيش از موعد و ناموفق به خانه بازمیگردید.
گرايش هدف
مردمي كه گرايش هدف عملكردي دارند، روي اثبات شايستگي خود تمركز ميكنند. در مسابقات دوچرخهسواري، اين به معناي پيروزي (يا انجام دادن كار بهتر از هر شخص ديگري) است. افرادي كه داراي گرايش هدف يادگيري هستند، بيشتر روي تسلّط بر يك كار تمركز ميكنند. پردازش، كشف و بهبود، هدفهاي اصلي آنها هستند (در مقايسه با «نتيجه»).
مطالعات بهطور متقاعدكنندهاي نشان ميدهند كه احتمال تقلّب اشخاصي با يك گرايش هدف عملكردي در مقايسه با افرادي كه گرايش هدف يادگيري/تسلّط دارند، بيشتر است. البته توجّه داشته باشيد كه گرايش يك شخص ميتواند بر اساس شرايط دستكاري شود. براي مثال اگر يك DS فشار سنگيني براي نتايج اعمال كند، فردي با گرايش تسلّط ممكن است دچار انتقال به يك گرايش عملكردي شود.
ورزشكاران زيادي از دارو استفاده ميكنند، نه آنقدر زياد كه از حد قابل نگهداري فراتر رود. آنها براي رسيدن به اوج بهسختي كار ميكنند اما وقتي احساس ميكنند كه ممكن است تحت فشار باشند، براي حفظ تحمل خود به سراغ دارو ميروند. آنها عادت كردهاند كه يك برنده باشند. هويت و گرايش هدف آنها براي ترويج اين توجيه تركيب ميشوند كه «ورزش برايم طاقتفرسا شده است. من خودم به اين جايگاه بالا رسيدهام، بنابراين تقلّب نخواهد بود اگر با مصرف چيزي در آن بمانم».
باورهاي مربوط به توانايي
بعضي از مردم بر اين باورند كه تنها همینقدر توانايي دارند. آنها سطح توانايي را به عنوان يك ماهيت ثابت در نظر ميگيرند. گروه ديگري، توانايي را به عنوان چيزي درنظر ميگيرند كه ميتواند رشد كرده و توسعه يابد. اگر شخصي يك باور ثابت از توانايي داشته باشد، ميتواند تقلّب را صرفاً به عنوان يك روش عملي براي بهبود، تصوّر نمايد.
باورهاي ماهيت ثابت و رشدپذيري درباره توانايي، به ترتيب انطباق زيادي با گرايشهاي عملكردي و يادگيري دارند.
شكستناپذيري
عدهاي اين بحث را مطرح ميكنند كه ورزشكاران نخبه، نوعی احساس برتري مبتني بر خودشيفتگي دارند. آنها احساس ميكنند فراتر از انتقاد و سرزنش و بالاتر از قانون هستند. موفقيت (مالي يا غيرمالي) آنها باعث ميشود که احساس كنند هيچ محدوديتي ندارند و اين عقیده را داشته باشند كه ميتوانند از زير بار مسئوليت هر چيزي فرار كنند.
اين احساس در تركيب با نياز به محافظت از هويت آنها به عنوان يك فوق ستاره (ذهنيت ثابت و گرايش عملكردي)، ميتواند نياز به PEDها را براي افزايش احتمال موفقيتشان ارتقا دهد. بهعلاوه، آنها جوان هستند و هيچ چيز نميتواند به آنها صدمه بزند. آنها فناناپذير هستند.
درحاليكه ممكن است تعداد بهانهها و دلايل بيشتر از چيزي باشد كه براي بحث درباره آنها در اين مقاله مجال داشته باشيم، اين چند فرآيند رواني ميتوانند عملکردهایی كليدي را تأمين كنند كه به رفتار متقلّبانه در ورزشكاران منتهي ميشوند.